محمدمحمد، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

محمد نوایی

پیکنیک رفتانای محمد جان

عزیز دلم محمد جان شما خیلی ددری شدی و جدیدن تا از خواب پا میشی یه چادر پیدا میکنی و میدی دست من یا مامان جونی کفشاتم بغل میکنی و ددر ددر میگی. توی این عکس لباسی که تنته رو خاله زهرات از کربلا برات اورده پارک ارم رفتیم و شما خیلی بهتون خوش گذشت و بیشتر بازیا رو سوار شدین ولی چون خیلی تکون میخوردی تمام عکسات تار شد ببخشید محمدم راستی این اقا محمد ما از ارتفاع نمیترسه و هرچی دستش بیاد میزاره زیر پاش و میره بالا انگاری پسرم میخاد پله های ترقی رو زودی طی کنه پسر گلم تواین عکس از حموم اومده و خوابه و ابجیه مهربونش داره بهش کرم میزنه ...
9 ارديبهشت 1393

تولد یک سالگی محمد جان

عزیزدلم محمدم سوم بهمن تولدت بود و ما یه جشن خیلی مختصری برات گرفتیم چون مامان بزرگ بابایی فوت شده بود نتونستم زیاد مفصلش کنم جیگرم. اینم از عکسای تولدت عزیزکم پسر شیطونم به قدری شلوغ میکنی که نمیشه دوتا عکس خوب ازت شکار کرد قربونت برم من ...
9 ارديبهشت 1393

تولد دو تا همبازی

بعد از به دنیا اومدن پسر داییت در اول مهرماه 92 در روز دوم عید سال 93 یک همبازی دیگ هم به جمع تو و ملیکا اضافه شد. محمد طاها چون کمکی بزرگتره نسبت به اون حسودی میکنی و تا میزارنش زمین و تو میبینی هیچ مدافعی نداره اذیتش میکنی.اگر درحضور شما کسی محمد طااهارو بغل کنه زودی خودتو میرسونی توام این هیکل فسقلیتو جا میدی بغل طرف. یک بار مهربون شده بودی داشتی این پسرداییتو از بوسه سیرابش میکردی که دیدیم پیشونیه این کوچولو رو گاز گرفتی با دوتا دندونای خرگوشیت جاشم مونده بود. اینم یه عکس از این اقامحمدطاها واما آیدا خانم آیدا چون هنوز خیلی کوچیکه انگاری که درک میکنی این موضو رو اونو اذیتش نمیکنی و خیلی دوسش داری اسباب بازی و بالشت خودت...
9 ارديبهشت 1393

عذرخواهی از محمدم و ثبت علایق و شیطنت های گل پسرم

عزیزدلم محمدجان باید از بابت این همه غیبتم توی ثبت خاطراتت عذرخواهی کنم و بهت قول بدم که ازین به بعد دوباره حضورمو پررنگ تر کنم گلم. پس توی این پست سعی میکنم از اتفاقاتی که توی این چند ماه اخیر گذشته برات بگم. پ اول از شیطنت های خیلی زیادت میگم که بسیار پرجنب و جوش شدی.قربونت برم من دیگه کابینت ها و وسایل تزیینی روی میزا ازدستت امان ندارن.وقتی میریم خونه کسی اولین کاری که میکنم تمام وسایل تزیین و ...رو جمع میکنم میزارم روی اپنشون و تمام کابینتارو باید فیکس کنیم از دست این کنجکاویای پسملم.وقتی در کابینتی که داخلش سطل قند هست رو فیکس نمیکنم میری و با دستای کوچولوت چند تا قند برمیداری و یکی و میزاری دهن خودت وبقیه رو هم دهن کسایی که دو...
9 ارديبهشت 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به محمد نوایی می باشد